پديده اي که چند سالي است رايج شده و رو به توسعه است گوشسپاري بخش قابل توجهي از مردم به مخالف خواني رسانههاي بيگانه و دنبالههاي داخلي آنان است. گويي اينان پيامبراني هستند که براي بيداري مردم مبعوث شده و مخاطبان نيز مؤمناني دو آتشه در رکاب آنها. شايد هيچ اتفاق مسرتبخشي در کشور نباشد که اين رسانهها با کياست از کنار آن عبور نکنند يا اينکه با پرداختن مکارانه به آن و برجسته نمودن ضعفها، چهره موفقيتها را مشوه جلوه ندهند. فکر ميکنم همه به خاطر داريم که اولين چيزي که پس از اجلاس غير متعهدها در بين برخي عوام الناس و همچنين اقشار تحصيلکرده به چشم خورد اين گزارههاي تکراري بود: اين اجلاس هيچ اهميتي ندارد، مترجم سخنان مرسي را تحريف کرد، مرسي به خلفاي اهل سنت سلام داد و مواردي از اين دست.
هر موفقيتي براي کشور که البته موفقيت اسلام و مسلمانان است براي آنها و طرفدارانشان ناگوار است؛ إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَ يَتَوَلَّواْ وَّ هُمْ فَرِحُون اگر تو را حادثهاى خوش نصيب شود سخت بر آنها ناگوار آيد و اگر تو را زحمتى و رنجى پيش آيد (خوشحال شده و) گويند: ما در كار خود پيشبينى كرديم (كه به جنگ نرفتيم)، و آنها باز مىگردند در حالى كه شادند (توبه، آيه 50). آيا تجربه شما اين آيه را تصديق نميکند.
سياست تحقير و القا خودکمبيني که از دير باز راهگشاي استراتژيک دولتهاي استعماري بوده، اين بار نيز با استفاده از اين رسانهها در حال گسترش در جامعه است. با کمي تأمل ميتوان دريافت که حس خود کمبيني که در طول چند صد سال به مردم ما القا شده در وجود ملت ريشه دوانده و سي چهل سال زمان کافياي براي از بين رفتن آن نيست؛ به خاطر دارم وقتي اولين کاوشگر ايراني به فضا رفت برخي از تحصيلکردان و حتي بچههاي حزب الهي دائم در مورد آن طنز ميساختند و آن را با انواع و اقسام ابزارها منتشر ميکردند غافل و بيتوجه به اينکه، دقيقا همان کاري را انجام ميدهند که دشمنان خدا و دين خدا و کشور دوست دارند. دائم از قول کاوشگر پيام ميفرستادند که مثلا «زمين گرد است» به اين معني که ما سيصد سال از دنيا عقب هستيم و غيره. عملا در اينگونه مخالف خوانيها بخش عمدهاي از واقعيت ناديده گرفته شده و هويت واقعه را نقاط ضعف تشکيل ميدهند. مثلا هويت اجلاس عدم تعهد با تحريف سخنان مرسي مشخص ميشود يا با تعداد زياد ميهمانان و خرج و برج آنها، حال اينکه اين واقعيتها و ذهنساختهها به قدري کوچک هستند که در آن حوادث به شمار نميآيد. شايد شبيه اين باشد که وقتي به کسي بگويند يک دانشمند بزرگ مثل ابوعلي سينا را توصيف کنيد پاسخ دهد که او مردي عزب بوده و شروع به تفسير اين شخصيت حول اين واقعه کند!
اين تبليغات دائما تلاش دارد نقاط مثبت را در چشم مردم نقاط منفي جلوه دهد به طوري که حاکميت از تبليغ آنها منصرف شود. کيست که امروز شک داشته باشد که همه ملتهاي مسلمان بلکه همه ملتها جز اندک ملتهاي اروپايي و آمريکاي شمالي ايران را به عنوان کشوري سرآمد که به رغم قدرتهاي دنيا در حال پيشرفت است ميشناسند. در حقيقت اين رسانهها و ايادي داخلي آنان ميخواهند اين حقيقت را از مردم ايران پنهان کنند. عبارت حکيمانهاي ميخواندم که نوشته بود «پيامبر بيحرمت نيست مگر در ديار خود و خانه خويش». فکر ميکنم افرادي که با ملتهاي دنيا رابطه داشتهاند تصديق ميکنند که جايگاه کشور ما در چشم ساير مردمان دنيا تفاوت معناداري با تلقي ايرانيان از خود و کشور خود دارد.
جنبه ديگر اين القائات، القاء بحران هميشگي در کشور است. تصويري که تابعين اين رسانهها هميشه ترسيم ميکنند کشوري بحرانزده با آيندهاي تيره و تار و در عين حال ترسيم فضايي رؤيايي از غرب است. اين افراد چاره کار را تسليم شدن در برابر غرب ميدانند. پيوسته در برابر چنين افرادي استدلال ميکنيم چرا در زمان رياست جمهوري خاتمي و عقبنشيني بي حد و مرز ايشان در برابر غرب در زمينه هستهاي، کشور هيچ دستاوري در اين زمينه نداشت، فراموش نکنيم وقتي قرار بود از غربيها اجازه بگيريم دولت قانع شده بود که فقط سه سانتريفيوژ! در کشور کار کند که غربيها اجازه نداده بودند. مرز چانهزني امروز ما نه چند هزار سانتريفيوژ و سايتهاي نطنز و اصفهان و بوشهر بلکه غني سازي بيش از 20 درصد است. اين دستاوردها به سبب اقتدار در برابر غرب بدست آمده نه با دستبوسي آنان. يادمان نرفته که عوام الناس قبل از اشغال افغانستان ژاژ ميخاييدند که تا چند سال ديگر سير مهاجرت از افغاستان به ايران معکوس شده و اين ايرانيها هستند که بايد براي عملگي و کار به افغانستان بروند و امروز ماييم و تجربه افغانستان و غرب. أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلا (فرقان آيه 44)
روي ديگر اين سکه حس نوستالژي اين افراد به زمان رژيم گذشته است. در برنامهي 70+ که مربوط به خاطرات افراد بالاي هفتاد است پيرمردي کوچه بازاري از خاطرات کودکياش ميگفت؛ ميگفت يک سال در زمان کودکيام گندم کمياب شده بود. حرفهاي پدر به مادرش را شنيده بود که ميگفت امسال گندم خيلي گران شده، قيمت آن به خرواري شش و حتي هفت تومان رسيده، پدرش با نگراني گفته بود که خدا کند بتوانند بچهها را – يعني همين پير مرد راوي را- زنده نگهدارند. مادر در جواب نگراني پدر جواب داده نگران نباش باغمان را ميفروشيم و بچهها را زنده نگه ميداريم. بعد از تعريف اين خاطره، پيرمرد گفت پدر و مادر ما بلند شوند و ببينند که امروز گندم نه خرواري بل کيلويي چند صد تومان است!. کسي نبود به اين پير بگويد در آن سال تو و خانواده در شرف مرگ بوديد و آرزوي پدر و مادرت زنده نگه داشتن شما بوده آن هم با فروش يک باغ. امروز غصه شما و امثال شما نداشتن ويلا است. وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابي لَشَديدٌ ؛ و (باز به خاطر آريد) وقتى كه خدا اعلام فرمود كه شما بندگان اگر شكر نعمت به جاى آريد بر نعمت شما مىافزايم و اگر كفران كنيد عذاب من بسيار سخت است (ابراهيم، آيه 7).
البته اين نکته را نيز نبايد در نظر داشت اگر اين افراد باور به حقارت خود دارند و دائم خود را بدبخت و مفلوک ميدانند شايد حقيقتا شايسته بدبختي و فلاکت هستند. اين افراد تازه به دوران رسيدههايي را ميمانند که درک وضعيت جديد برايشان سخت و در دنياي ذهني خود که تصويري ماندگار از گذشته تاريخي ملت ايران است زندگي ميکنند، دنيايي که با آن انس داشته و به قدر آن لياقت دارند. چه کسي است که نداند اين ملت در طول هزاران سال تحت جور حاکمان با بدبختي و فلاکت زندگي ميکرده و امروز حقيقتا دوران ممتازي را در تاريخ خود سپري ميکند. در اين محاورات پيوسته به ياد وصيت عمگرايانه آغا محمد خان قاجار به فتحعلي شاه ميافتم که گفته بود: اگر مي خواهي در ايران حکومت کني، سعي کن مردم گرسنه و بي سواد باشند!